تربیت کردن یکی از دشوارترین چالش های والدین است. آن می تواند باعث دلسرد شدن، ناامید شدن، و به هم ریختن شما گردد. وقتی که سخت درگیر روبرویی با چالش هایی خردسال، کودک نوپا، کودک مهد کودکی و یا بچه مدرسه ای خود هستید دلتان برای آن نوزاد فسقلی با یک عالمه شگفتی تنگ شده و حسرت گذشته را می خورید که فکر می کردید خوراک و خواب او سخت ترین کار دنیاست.
توصیه های یک کارشناس شایسته، آموزنده و اطمینان بخش است. فقط کافیست تا روش مناسب را که به شما بخورد را پیدا کنید. اما وقتی دنیای اطلاعات که مثل آش شله قلمکار می ماند را روبرویتان ببینید انتخاب قدری برایتان سخت می شود.
شاید کمی خیالتان راحت شود اگر بدانید که لازم نیست فقط تابع یک شیوه تربیتی باشید. شاید دوست داشته باشید که جنبه های معینی از روش های مختلف تربیتی را برگزینید. اشکالی ندارد که چیزهایی که دوست دارید را انتخاب کرده و بقیه را کنار بگذارید.
هم چنین، مهم است که چه احساسی راجع به هر شیوه ی خاص که می خوانید، پیدا می کنید. مثلاً خانمی اظهار داشتند که «یکی از این کتابها به من آن چنان احساس شکست خوردن ر انتقال داده که گوشه ی اتاق انداختمش.»
او سپس به کتابی با روش کاملاً متفاوت رجوع کرد که برایش امیدوار کننده بود و اظهار داشت که «به نظرم این یکی بیشتر با من سازگاره»
با آموختن درباره ی تقسیم بندی های اصلی فلسفه ی تعلیم و تربیت شروع کنید. یک بار که کلیت دستتان بیاید، برایتان آسانتر است که کتابهای مناسب خودتان را پیدا کنید.
اگرچه این مبحث تربیتی گسترده است، خیلی از محبوب ترین کتابهای تربیتی، موضوعات شبیه به هم ارائه می دهند. در اینجا بعضی از مهم ترین آنها را با هم می خوانیم:
یکی از کارشناسان پیشنهاد می دهد که وقفه به ازای هر سال از سن کودک یک دقیقه است، در حالی که کارشناس دیگری می گوید این فرزندتان است که باید تصمیم بگیرد وقفه چه میزان طول بکشد کتابی به شما راهنمایی می کند که با تحکم بگویید «زدن رو ادامه نده»، در حالی که هشدارهای کتاب دیگر آن است که از کلمات منفی مانند «نه» و «نکن» استفاده نشود. یکی از نویسنده ها استفاده از پاداش را ارتقا می دهد، اما دیگر می گوید پاداش ها چیزی جز رشوه دادن نیستند.
گستره ی وسیع پند و اندرزها گیج کننده و دلسرد کننده اند، اما آن اثبات می کند که هیچ روش صحیحی برای تربیت وجود ندارد. شما کارشناس حقیقی هستید که باید صلاح بدانید چه چیزی برای شما و فرزندانتان مؤثر است. در حالی که توصیه های حرفه ای مفید هستند، بایستی که به ایده آل ها و بصیرت شما بخورند.
نگاهی به این طبقه بندی های دیدگاه های تعلیم و تربیت بیندازید و ببینید کدام برازنده ی شماست:
۱- تربیت بر پایه ی حد و مرز: کودکان برای آنکه احساس امنیت کنند به حدود نیاز دارند. اگر آنها نمی دانند که مرزهاکجا قرار دارند، شما را آزمایش می کنند تا پیدایشان کنند.
«چه می شود اگر قاشقم را روی زمین بیندازم؟ یک خردسال با خود این فکر را می کند و قاشقش را با سروصدا روی زمین می اندازد.» اوهوم… واکنش چندانی نبود. چه می شود اگر تمام ظرفم را بیندازم؟» یک بچه ی بزرگتر مرزها را ممکن است با رها کردن مدادهایش و بر جای گذاشتن یک به هم ریختگی روی فرش امتحان کند یا اینکه آن اما طول دادن زمان آماده شدن در صبح ها آزمایش کند.
حد و مرزهایتان را واضح بیان کنید (مثلاً، لطفاً وسایلم را در کیفم برگردان هر زمان که نگاه کردنت تمام شد»). اگر این روش جواب نداد، بایستی عواقب رفتارش را متوجه گردد.
سعی کنید برای این رفتار یک نتیجه ی منطقی در نظر بگیرید. مثلاً اگر فرزندتان کیف پول، شانه، سوییچ ماشینتان را دور پذیرایی رها کرد، برای مدتی از دست زدن به کیفتان محروم شود.
از «عواقب طبیعی» هم استفاده کنید. مثلاً اگر کودک ظرف نهارش را فراموش کرد، به سرعت آن را به مدرسه نرسانید. بلکه بگذارید عواقب کارش را ببینید.
«انتخاب های محدود» فراهم کنید تا فرزندتان بجنبد. فرض کنید فرزند ۵ ساله شما بلند صدای پیانوی برقی اش را در می آورد و صدای آن را روی بالاترین حد تنظیم کرده است.
در طول این برنامه، با احترام از او بخواهید که صدای آن را کم کند. او شما را نادیده می گیرد. به او یک انتخاب پیشنهاد دهید «می توانی صدا را کم کنی یا پیانویت را تا فردا می برم.» این کار مسئولیت را به او می آموزد.
۲- تعلیم و تربیت با لطافت: یک کودک هنگامی که در حال جیغ زدن و گریه کردن است نمی آموزد. شما و او می توانید از تکنیک های روزانه جلوگیری کننده بهره مند شوید. راهبردهایی که فرصت رفتار اشتباه را کاهش می دهند.
مثلاً عادت هایی ایجاد کنید که احساسی مشابه یک توپ به زمین خورده می کند (یعنی نیرو می گیرد تا کاری را در جهت تعیین شده انجام دهد) به او پیشنهاد دهید تا احساس کنترل کند.
مثلاً «دوس داری شلوار آبی یا قرمزت رو بپوشی؟» قبل از انتقال و تغییر به او هشدار دهید، ما باید زمین را برای ۵ دقیقه ترک کنیم»
درخواست هایتان در قاب مثبت احاطه کنید. مثلاً بگویید «از صدای دختربچه ی خوب استفاده کن» به جای اینکه بگویید «نق نزن» در صورت امکان از عباراتی چون « هنگامی که، سپس» به جای الآن استفاده کنید. مثلاً «هنگامی که شام تمام شد، سپس بیرون می رویم.» وقتی که رفتار اشتباهی از او سر زد، آن را کم قدرت کنید. اول ببینید لایه ی پنهان این مسئله چیست. مثلاً خستگی، بی حوصلگی یا گرسنگی. وقتی که این نیاز را متوجه می شوید، رفتار اشتباه به صورت شگفت انگیزی ناپدید می شود.
در غیر این صورت به توصیه ی خانم الیزابت پانتلی نویسنده توجه کنید که حقه های «سبد رخت چرک» نامیده می شود. این یک مجموعه ی بسیار بزرگ شامل بازیهای مسخره، پرت کردن حواس، راهنمایی مجدد، اعتباریابی، آرام کردن خود می باشد. هر زمان که کودک خواست خطایی کند شما یک حقه از کلاه یا همان سبد رخت چرک بیرون می آورید.
مثلاً اگر دلش نمی خواهد حمام کند، لیف حمام را با یک صدای جذاب خطاب به او در یک مکالمه قرار دهید. اگر اثر نکرد از اعتباریابی یا راهنمای مجدد و تعیین مسیر استفاده کنید. (چقدر سخته آدم مجبور باشه کاری رو انجام بده که دلش نمی خواهد. بیا زودتر انجام بدیم تا تموم بشه، من زمان می گیرم.
۳- تعلیم و تربیت مثبت: کودکان وقتی که تشویق می شوند خوب رفتار کرده و احساس تعلق خاطر می کنند. رفتار اشتباه وقتی سر می زند که کودکان سرزنش گردند.
با فرزندتان حرف بزنید تا ۵ لایه ی زیرین رفتار اشتباه او را کشف کنید.
مثلاً، فرض کنید کودک سه ساله ی شما بشقابش را به ظرف شویی نمی برد. آیا می ترسد که بشقاب بشکند؟ آیا سعی می کند که جلب توجه کند؟ شاید به او احساس قدرت می دهد و یا شاید از چیزی اذیت می شود و می خواهد شما را برگرداند.
وقتی که متوجه علت گردید، به او شکل درست تشویق را تقدیم می کنید و راه حل این مسئله پیدا خواهد شد. مثلاً اگر با بی قدرتی دست و پنجه نرم می کند، می توان او را با گفتن این جمله تشویق کرد، «ما باید میز رو تمیز کنیم، می شه کمک کنی که چه طوری انجامش بدهیم؟»
در تعلیم و تربیت مثبت، رفتار اشتباه به عنوان فرصتی برای آموختن دیده شده و کودکان به صورت فعال در راه حل آوردن شرکت می کنند، خوب است که کودکان از راه حل لذت ببرند، در حقیقت این گونه ترجیح داده می شود.
مثلاً، اگر فرزند ۸ ساله تان نوشابه را روی مبل ریخت و هر دوی شما دنبال راهی برای پاک کردن لکه با بخارشو هستید (از پول تو جیبی او برای اجاره ی بخارشو استفاده کنید)، او ممکن است از وظیفه اش لذت ببرد، این به آن معنا نیست که او هر دفعه نوشابه را روی مبل بریز تا از بخارشو استفاده کند. بلکه به او مسئولیت پذیری درباره ی اشتباه آموخته شده و از آموزه های خودش استفاده می کند.
۴- رهبری احساس: هنگامی که کودکان می توانند احساس خود را تشخیص دهند و آن را بفهمند، انتخاب های بهتری انجام می دهند. شما میتوانید آن را به فرزندتان بیاموزید، و آن رابطه ی بین شما دو نفر را تقویت خواهد کرد.
معیارهای خود را درباره ی این که چه رفتاری قابل قبول یا غیرقابل قبول است را بدانید.
مطمئن شوید که شما مسئول این هستید که کودک اینها را بداند، با او راجع احساساتی که در موقعیت های خاص تجربه کند صحبت کنید.
مثلاً، اگر او قبلاً بقیه ی بچه ها را زده است و دوستان می خواند برای سرزدن بیایند، شما ممکن است برایش توضیح دهید که شاید سخت باشد. به او پیشنهاد بدهید که اگر احساس بی حوصلگی کرد، می تواند قدری در اتاقش تنها بماند – اما زدن بقیه ی بچه ها قابل قبول نیست.
مهارت همدردی کردن را یاد بگیرید. یعنی خودتان را به جای او قرار دهید: «احساسات واقعی» پشت این رفتار اشتباه چه هست؟
این ها را به او بازتاب دهید، مثلاً «سخته که ما بخواهیم به چیزی برسیم و نمی تونیم بهش برسیم. می دونم احساس ناامیدی می کنی.»
هنگامی که کودک احساس کند که او را می فهمید به شما اعتماد می کند. در زمینه ی اعتماد، روی باز نشان می دهد تا انتخاب های مسئولیت پذیرانه را به او بیاموزید. (ما نمی تونیم هر دفعه آب نبات می بینیم بخریم، آب نبات زیاد برای بدن ضرر داره)
۵- اصلاح رفتار: تقویت مثبت به کودکان کمک می کند تا رفتار خوب را افزایش دهند، تقویت منفی کمک می کند تا رفتار اشتباه را کاهش دهند.
این روش به تعلیم و تربیت بر اساس حد و مرز نزدیک است که در آن روی حدود مشخص و عواقب آنها تأکید می شود. اما در اصطلاح رفتار، تأکید بیش تر روی هشدارها و پاداش هاست. از هشدارها استفاده کنید تا به فرزندتان مسئولیت پذیر بیاموزید که رفتار اشتباهش را خودش متوقف کند. مثلاً، اگر فرزندتان با شما بر سر اینکه نباید قبل از شام کلوچه بخورد بحث می کند، کشمکش و زد و خورد نکنید.
به او بگویید که بحث کردن درباره ی آن را تمام کند و این «هشدار» او است. اگر سماجت کرد، هشدار دوم را بدهید و اگر دست بردار نیست به آرامی بگویید تا از آنجا خارج شود (که بایستی کوتاه در حد چند دقیقه باشد)
برای «توهین های جدی» عواقبی به جز خارج شد در نظر بگیرید. مثلاً اگر فرزندتان با سماجت حیوان خانگی تان را اذیت می کند و به اندازه ای بزرگ شده تا آن را بفهمد، شاید بهتر است برای چند روز حق استفاده از تلویزیون نداشته باشد.
پاداش ها کودکتان را تشویق می کنند که بهتر عمل کند. آن می تواند به سادگی یک تحسین پدر و مادر باشد. در بعضی موارد شاید بخواهید که سیستم طرح کنید که پاداش های ملموسی موجود باشد.
مثلاً هر صبح که کودک به موقع آماده ی رفتن به مهدکودک است، یک ستاره در سیستم بگیرد. وقتی که پنج ستاره گرفت یک خوراکی بگیرد.
این توضیحات خلاصه تمام داستان نیست. مثل تعلیم و تربیت بر پایه حدود تکنیک های جلوگیری کننده ندارد، آن دارد. و تعلیم و تربیت با لطافت از نتیجه و عواقب استفاده می کند.
در حقیقت، تمامی این روش ها همپوشانی دارند. تفاوت ها موضوع آن چه هستند که مورد تأکید است.
در مورد رنگ های اصلی – قرمز، آبی، و زرد فکر کنید. هیچ وجه مشترکی ندارند. فلسفه های تعلیم و تربیت شبیه رنگ های فرعی (نارنجی، بنفش، سبز)، هستند که ترکیب بیش از یک ته رنگ را شامل می شوند. بعضی یک تیرگی به سمت قرمز دارند و بقیه به سمت آبی. رنگ تربیت شما چه خواهد بود؟
ترجمه شده از وبسایت: www.babycenter.com