بیست سالگی شما یک دهه چالش برانگیز است. شما احتمالاً مدرسه را تمام کرده اید و اولین قدم ها برای طی کردن ترقی و ساخت پایه های زندگی شروع کرده اید. دوستی های قدیمی ممکن است در حال تغییر باشد، اولین رابطه عاشقانه و مهم شما ممکن است آغاز یا پایان یابد، و احتمالاً هنوز در تلاش هستید تا آنچه را که میخواهید و آنچه باید با زندگی خود انجام دهید را آغاز کنید. شیوه زندگی شما در دهه دوم زندگی آسمان تا زمین با دوره کودکی و نوجوانی متفاوت است. در این دوره شما ممکن است بخاطر خام بودن اشتباهات زیادی مرتکب شوید. ما در این مقاله به ۵ اشتباه فاحش و خطرناکی میپردازیم که در دهه دوم زندگی برای بیشتر انسان ها پیش میآید. با ما همراه باشید.
دوره دوم زندگی یعنی از ۲۰ سالگی تا سن سی سالگی، دوره بسیار عجیبی است. جوانان دوست دارند که سریع همه چیز را یاد بگیرند و در همه جنبه های زندگی حرفه ای شوند. اگر پای حرف افرادی با این محدوده سنی نشسته باشید، از ابتدا تا انتها حرف هایی فانتزی و عجیبی میزنند که کمتر بر اساس منطق است.
این افراد میخواهند به سرعت یک کار خوب و یک شریک زندگی پیدا کنند، تا با دست پر وارد دهه سوم زندگی خود بشوند. به خاطر داشتن این تصورات و تلاش های دیگر، آن ها تحت فشار زیادی قرار میگیرند.
با این تفاسیر اصلا جای تعجبی ندارد، اگر بگوییم شیوع بیماری های روحی و روانی در این دوره سنی بیشتر از رده های سنی دیگر است. بیشتر مراجعین به مراکز روانی و مشاوره سلامت روان تقریبا شامل سنین ۲۰ تا ۳۰ می شوند.
به یاد داشته باشید که شما تنها با صرف مدت زمان ۱۰ سال، نمیتوانید زندگی خود را از این رو به آن رو کنید. شما تازه وارد دوره جوانی شده اید، و چشم خود را به دنیا و حقایق آن بازکرده اید. بنابراین تفکرات دوره نوجوانی را کنار بگذارید و واقع بینانه فکر کنید.
شما سالهای زیادی را در پیش دارید تا شغل های جدید و روش های مختلف زندگی کردن را امتحان کنید. شما باید با دانش و تجربه به کشف ارزش های واقعی خود بپردازید. منطقی نیست که انتظار داشته باشید زندگی شما پنج، ده یا حتی پانزده سال پس از فارغ التحصیلی در نظم کامل قرار بگیرد و همه چیز سامان بگیرد.
هیچ شکی نیست که کسب دانش، آگاهی و تبحر در یک کار میتواند یک منبع مهم رضایتمندی باشد. شما با داشتن یک شغل خوب می توانید صاحب درآمد خوبی شوید. و کم کم زندگی خود را پایه ریزی کنید. هر چقدر پول و سرمایه داشته باشید، گزینه های متنوعی برای سرگرمی یا زندگی در اختیار شما قرار می گیرد.
با این حال، افراد ۲۰ تا ۳۰ ساله غالبا تنها به دنبال پول و کسب درآمد هستند. مقدار سختی که برخی از این افراد می کشند واقعا زیاد است و قابل توصیف نیست. آن ها تلاش می کنند و شب و روز به دنبال جمع کردن پول و سرمایه هستند. تا چشم به هم می خورد وارد دهه سوم زندگی خود می شوند، درحالی که هیچ لذتی از زندگی خود نبرده اند.
این اشتباه است که فکر کنید شما برای پول درآوردن به دنیا آمده اید و باید برای شغل و پول زندگی کنید. بله این اشتباه است. شما کار می کنید که زندگی کنید. شما پول نیاز دارید که زندگی خوبی داشته باشید و از عمر خود بر روی این کره خاکی لذت ببرید. پس لطفا اگر در این سن هستید در کنار کار کردن نهایت لذت را از زندگی ببرید.
صادقانه عرض میکنم که این دنیا کامل نیست. و شاید بیشتر انتظارات نوع بشر در این دنیا برآورده نشود. ما خودمان باید دنیا را تغییر دهیم. دنیا تا کنون دچار تغییرات زیادی شده، امثال من و شما بخش اعظمی از تغییرات این جهان را مدیریت کرده اند. اینکه فقط نکات منفی این دنیا را ببینید اصلا منصفانه نیست. بیشترین میزان بدبینی و افکار انتقادی بی پایه و اساس در دهه دوم زندگی گریبان انسان را می گیرد.
شما نباید در دام انتقادات غیرمنصفانه قرار بگیرید. یاد بگیرید غر نزنید. تلاش برای پیش بینی مراحل زندگی و ساخت مرحله به مرحله آن میتواند بسیار سازنده و نتیجه بخش باشد.
بدون شک عشق یک مفهوم دهان پر کن و بسیار عظیم است. بدون عشق نمیتوان هیچ رابطه ای را شروع کرد و آن را ادامه داد. اما متاسفانه عشق برای شروع یک زندگی کافی نیست. قرار نیست تنها با عاشق شدن دل را به دریا بزنید و خود را بدون چیزهای اساسی دیگر بدبخت کنید.
علاوه بر داشتن عشق شما باید دست کم برخی از موارد زیر را داشته باشی:
این ها تنها چند مورد مهم برای شروع یک رابطه است. قطعا این ها هم به تنهایی کافی نیستند. بنابراین این فکر را از سر خود دور بیاندازید که “تنها با عشق می شود تمام قله های جهان را فتح کرد!!”
برای همین است که عشق های دهه دوم زندگی عموما بر پایه تفکرات فانتزی جوانان شکل می گیرد. و با شکست مواجه می شود. عاقلانه نیست که عشق دهه دوم زندگی را جدی گرفت.
نحوه پرورش و ارتباط شما با والدین، قطعاً بر شخصیت شما و روشهای ارتباط با افراد دیگر تأثیر گذاشته است. با این حال، برخی جوانان در این دوره سنی بیش از حد بر روی اشتباهات والدین خود تمرکز میکنند. و آن ها را غیرمنصفانه سرزنش میکنند. اینکه آن ها چیزهای بدی به شما آموخته اند کاملا درست است. آن ها در اصل انسان هستند و یک موجود دقیقا مانند شما. شما حق دارید ناراحت باشید و از آن ها گله کنید. ولی جانب انصاف را هم باید رعایت کنید.
تاکید بیش از حد بر اینکه والدین می توانستند بهتر عمل کنند تا زندگی من بهتر شود چه فایدهای دارد؟ حقیقت را بپذیرید. ولی گلایه کردن و سرزنش بیش از حد آن ها، می خواهد شما را به کجا ببرد؟ کدام در سعادت را می خواهد بر روی شما باز کند؟ از الان به بعد، میخواهید برای جبران زندگی خود چه کنید؟
ترجمه شده از وبسایت: lifehack.org