هنگامی که خردسال شما عاشق کلمه ی « نه » می شود انگار که شما به سمت یک دیوارآجری در حال دویدن هستید. دراینجا نکاتی والدین درباره ی اینکه چگونه از پس نه گفتن او بربیایید و درباره ی آنچه نیاز دارید تا اوانجام دهد می خوانیم.
اگه دوست دارین بدونین رشد حرکتی، شناختی, اجتماعی و زبانی کودکتون چطور بوده، پیشنهاد ما استفاده از نرم افزار رشدیار هست.
ما دوست داریم انتخاب های زیاد درعین وجود مرزها را ارائه دهیم. مثلا با یک کودک ۲۲ ماهه, اگراو بگوید گرسنه ام, می گوییم خب بیا موز بخوریم. موز دوست داری یا انگور؟ این راهی است که حق انتخاب را ایجاد می کند ودرعین حال هر دو انتخاب سالم هستند.
« نه » گفتن با یک صدای ناله زیر راه مورد علاقه ی کودک دو ساله ام برای جواب دادن به هرسوالی ست. بنابراین من سعی میکنم وضعیت را برای هر دوی مان تغییر دهم. اگرمشکل حمام رفتن است, من به اومی گویم که حق انتخاب دارد که در حمام با اسباب بازی ها بازی کند یا بخوابد. اوهمیشه حمام را انتخاب می کند.
راه خوب دیگری برای اینکه خردسالتان دندان هایش را مسواک کند این است که دو مسواک تهیه کنید. سپس این انتخاب را بگذارید که ازکدام مسواک می خواهد استفاده کند؟
ما کلا ازدریافت جواب منفی از کودک ۱۸ ماهه ی مان با سوال نکردن و سوال نساختن جلوگیری می کنیم وقتی موقع حمام است, من هرگز نمی پرسم که میخواهد حمام کند, خیلی ساده او را حمام میبرم. برای صرف وعده ی غذایی او انتخابی ندارد. روی میز می گذارم اگرنخورد دفعه ی بعد غذایی دیگری آماده میکنم دادن حق انتخاب به خردسالان باعث می شود در زمان های اشتباه استقلال به خرج دهند. من فقط وقتی سوال میپرسم که واقعا مشتاقم تا به او حق انتخاب بدهم.
پاسخ دادن با شوخ طبعی: کودک ۱.۵ – ۲ ساله ام همیشه همکاری نمی کند، جای تعجبی ندارد! مثلا من ازاو می پرسم که بنشیند تا غذا بخورد و او میگوید « نه » ومیخندد و به جای آن شروع به ورجه وورجه می کند.این کار قبلا من راعصبانی میکرد (آره، هنوزم عصبانی میشم). اما سعی میکنم که منم بخندم و بگم چی کار می کنی؟ بیا بنشین و او هم می خندد و ازحالت دفاعی درمیاد.
من گاهی ازبچه ی ۱۹ ماهه ام می خوام تا کفش ها یا لباس های کثیفش رو جمع کند و گاهی اوقات اون میگه نه. به جای مجبور کردن براش یه آواز درباره ی تمیز کردن می خونم و اوهم میرقصد. من سعی میکنم تا آواز بخونم وبرقصم و بهش نشون بدم که من می خوام چی کار کند و اوهمون کار رو بکنه. البته شوهرم فک می کند که من خل شدم ولی یکی دوباردیدم خودش هم همین کار رو انجام میده.
یکی از راهبرهای ما با بچه ی دو سالمون اینه که وقتی به همه چیز نه میگه بیشتربهش توجه کنیم و از اون یک چیز بامزه بسازیم. ما ازش یک عالمه سوال می کنیم که هر کدوم ازقبلی بامزه تر بشه وقتی که پاسخ او نه است. «کلم بروکلی با سس خردل می خوای؟» « نه!» «کره ی بادوم زمینی با خیارشورمی خوای؟» « نه » بالاخره شروع میکنه به خندیدن و ماهم تا از حالت دفاعی اش بیرون اومده هرکاری که گفته رو انجام می دیم.
تبدیل وظایف به بازی: من با تبدیل کارها به سرگرمی, بالجبازی مقابله می کنم. توالت رفتن قبل ازبیرون رفتن یک بحث بی پایان درمنزل ما است, بنابراین ما رو دستمون بچه ی ۱.۵ – ۲ سالمون رو پرواز می دهیم تا به دستشویی برسیم تا می رسه میخنده و کلی اشتیاق پیدا می کند تا به توالت برسد.
همیشه سرمسواک زدنش باهم دعوا می کردیم. سه تا کاربالاخره برامون جواب داد.
کودک دو ساله ی من اصلا موقع مسواک زدن همکاری نمی کند! فریاد میزنه, دهنش رومحکم می بنده, حتی با مسواک عروسکی و خمیردندون کودکان هم کوتاه نمیاد. حالا دیگه من بهش نمیگم مسواک بزنه و میگم مثل شیرغرش کنه. انجام دادن آن را دوست داره و مشکلی پیش نمیاد اگر مسواک رو من براش بزنم تا وقتی که داره داد وبیداد میکنه و در حاله غرشه.
استفاده از روانشناسی معکوس: وقتی که بارها از کودک ۱.۵ – ۲ ساله ام «نه» شنیدم , روانسناشی معکوس کارساز به نظرمیرسه. من میگم «باشه خب, خودم تنها انجام میدم.» اوهم مشتاق میشه تا استقلال خودش رو نشون بده «نه, خودم, خود خودم میخوام انجامش بدم» وشروع به کارمیشه.
وقتی خردسالم نمی خواد بره دستشویی, من میگم «نرو دستشویی» وقتی رفت میگم تو رفتی دستشویی قلقلکش میدم وبازی میکنیم.
بدست آوردن تمام توجه او: وقتی ازمیتو, پسر سه ساله ام می خوام لباس بپوشه یا اسباب بازی هایش راجمع کند ما بازوهایش رو میگیریم و توی چشماش نگاه می کنیم تا اون کاروانجام بده .این باعث میشه توجهش جلب شه و همکاری کنه.
نوبت گرفتن: دخترما دو ساله است و دوست داره که هرکاری رو خودش انجام بده. وقتی که ازش میخوام کاری انجام بده, مثلا وقتی کمربند ایمنی رو باز کردم ازماشین پیاده شده, من چند ثانیه بهش زمان میدم تا آن کاررا انجام بده. اما اگرنجنبید, بهش میگم نوبت اونه, اما اگربازهم کاری نکرد, نوبته من میشه. اگربازهم تکون نخورد تا ۱۰ میشمارم – بنابراین میفهمه چقدر وقت داره. گاهی اوقات من با تند تند شمردن بامزه بازی درمیارم, یا بهش میگم اگه دفعه قبل به هشت که رسیده بود آن کاررو انجام داده بود که تشویق بشه و رکورد خودش رو بزنه. اگر کارش روانجام نداد بهش میگم که دیگه نوبت من هست و به طرفش میروم معمولا این تمام چیزیه که اتفاق می افته.
ترک کردن: دخترم که به تازگی دو ساله شده عادت کرده که بگه نه و خیلی هم اصرارداره. وقتی که به عوض کردن پوشک یا خوردن یا لباس پوشیدن نه می گه, هرچی بشه, من به سادگی میگم, «باشه», مامان میره ظرفارو بشوره واز اتاق بیرون میروم. بیشتراز ۵ ثانیه طول نمی کشه که صدا میزنه برگرد بعدش آمادس تا هرکاری که باشه روانجام بدیم.
جدل ها را انتخاب کنید: مرحله و فاز« نه » بسیارمهم است – آن تعریف کردن مرزهای خردسال است. زمانی که والدینم به پایان میرسد ومن شروع می کنم؟ اینکه « نه » من چقدر قدرت دارد و چقدرآن را بگویم. آن یک عمل تعدیل کننده است, اما در ذهن داشتن آن کمک می کند ازچیزها خلاص شوم که مهم نیستند. بسیاری از آن درباره ی حس برنامه ریزی است.
اگرمی گویم وقته عوض کردن پوشک رسیده و او بگوید نه, اجازه میدهم درپوشک کثیف بماند به ضرر خودش است خودش میداند چه احساسی درآن دارد وقتش که رسید خودش میخواهد که آن راعوض کنم. اودرحاله رشد است بنابراین نباید لجبازی کرد. من دوست دارم آرامش داشته باشم و شانه بالا بیندازم. چرا حتما باید آن کار را الان انجام دهم؟ من به « نه » فرزندم احترام میگذارم مگر اینکه یک نه ناعادلانه باشد مثل لجبازی برای آزمایش مزه ها. بعد ازهمه ی اینها این یک خود کامگی دوست داشتن و خیراندیش است.
از«من انجامش بدم» سود ببرید: دخترمن ۲۶ ماهه است. قبلا مشتاق بود تا به ما کمک کنه کارها رو انجام بده و با خوشحالی جواب می داد که ما بگیم «مامانی/ بابایی می خواد فلان کار و انجام بده پس تو به ما کمک میدی؟» حالا موقع استقلال رسیده و به همه چیز نه می گوید به جای آن ما می گوییم «به مامانی/ بابایی نشون بده که میتونی تنهایی انجامش بدی» واقعا اثرمیکند!
به آنها کمک کنید ازآموختن بیاموزند: توپولی سه ساله ی من با برادر کوچکترش چیزهایی که می دونه نباید انجام بدن رو انجام می دن و وقتی بگیم نکنن همکاری نمیکنه. حالا وقتی مثلا از اپن اشپزخونه بالا میرن یا روی تخت ما میپرن و ما میگیم «به داداش کوچیکت نشون بده که کجامیتونه بپره؟» یا من ازت میخوام به داداشت یاد بدی روی وسایل خونه نپره. بعدش او از اینکه پسربزرگی است احساس غرور می کنه که قوانین رو بلده.
ازعبارات جایگزین استفاده کنید. من یه بچه ی ۳ ساله ی شیطون دارم. وقتی که میگه نه من کلمات راجابجا می کنم و از یه راه دیگه ازش درخواست می کنم که بگه آره. مثلا: وقته جمع کردن اسباب بازی هاست ، نه. باشه تو جاروبرقی می خواهی؟ (دوست داره جاروبکشه) آره پس وسایلت و اسباب بازی ها روجمع کن و بعد جاروبکش.
ترجمه شده از وبسایت: www.babycenter.com