وقتی می بینید فرزندتان در یک حالت بی اشتیاقی است چه می کنید؟ ما این را از والدین پرسیدیم، که امتحان شده و درست از آب درآمده های محبوبشان را، برای از بین بردن ناراحتی و آوردن خنده به لب فرزندانشان، به اشتراک گذاشته بودند.
هروقت کلوئی در شرایط گریه کردن گیر می افتد، من سعی می کنم چیزی پیدا کنم و او را به خاطرش تشویق کنم. این چیز می تواند هرحرکت کوچک او برای آرام کردن خودش، مثل آوردن دستمال برای خود، یا یک نفس عمیق کشیدن باشد. وقتی این کار را می کنم، او نمی تواند جلوی لبخند زدنش را بگیرد. بعد از آن بحران تمام می شود و او می تواند به روزش ادامه دهد.
من فرزندی، از نظر فیزیکی بسیار “سرزنده” دارم. مدت زیادی طول کشید تا فهمیدم، که هرگاه بن واقعا بدخلق یا کلافه است، چیزی که از همه بیشتر به آن نیاز دارد، اینست که بیرون برود و بازی کند، یا اینکه برای چند دقیقه اطراف خانه بدود. حتی اگر مشغول کاری باشم یا در حال آماده شدن برای شام باشم، کارم رها خواهم کرد و به بِن اعلام می کنم که وقت “گردش کردن اوست”. حالا او حتی وقتی حس خوبی ندارد، از همان شیوه استفاده می کند. گشت و گذار کردن، همیشه او را سر ذوق می آورد. –کولیین، مادر بن، آتلانتا، جورجیا.
یک روز وقتی دخترم بدخلقی می کرد، ایده قرار دادن او در یک کارواش، که حال بد او را بشوید، به ذهنم رسید. من او را وادار می کنم دکمه نامرئی “کارواشِ حال خوش” را فشار دهد، و بعد از آن من او را به اطراف می چرخانم، غلغلکش می دهم، و صداهای کودکانه در می آورم. وقتی که کارمان تمام می شود، او از خنده غش می کند.
وقتی پسر بزرگتر ۸ ساله ام، غمگین است، گاهی فقط نیاز دارد به حرف هایش گوش دهم. در رابطه با کودکان، ما اغلب تلاش می کنیم راه چاره ایی برای مشکلاتشان، یا درمانی برای هرچه که او را آزار می دهد، بیابیم. اما من فکر می کنم، اینکه همه کارها را متوقف کنید و در لحظه قرار بگیرید و براحتی از او بپرسید که مشکل چیست، بیشتر اوقات اثر خواهد کرد. اگر در آن لحظه آماده صحبت کردن نباشد، به او توجه منحصر به فردی می کنم، با او بازی می کنم و به او اطمینان می دهم که کنارش هستم.
دو پسر من، همیشه وقتی با گروهی از اقوام و دوستان احاطه شده اند، خوشحال ترند. گاهی اوقات وقتی در دورهمی های بزرگ خانوادگی هستند، در حالی که امکان ارتباط با افراد زیادی که دوست دارند و می شناسند را دارند، در خوشحالترین وضعیت هستند. به همین خاطر، هر زمان که ممکن باشد، پسرانمان را به گردش های اجتماعی می فرستیم. من همچنین اینکه این کار به پسرانم درباره لذت بردن و مهارت های ارتباط با افراد مختلف را می آموزد، دوست دارم.
من حقه ایی مشابه آنچه پدر، در کتابِ پیت یک پیتزاستِ ویلیام استِیگ استفاده می کند، را بکار می برم. وقتی دخترم بدخلق است، من می گویم، “خیلی خب، وقت آن است که به پیتزا تبدیلت کنم.” او را بلند می کنم و مثل خمیر ورز می دهم و در هوا می چرخانم، که در حقیقت شبیه به غلغلک دادن و به آرامی گَل آویز شدن است. سپس پنیر ، سس گوجه و پپرونی خیالی رویش می پاشم – یک فرصت خوب دیگر برای غلغلک دادن! بعد از آن او را در فر خیالی (کاناپه) می اندازم و ناگهان، حال بد او تمام می شود!
وقتی در حال رانندگی هستیم و دخترم غمگین است، در کل راه پنجره ها را پایین می آوریم، حتی اگر هوا بشدت سرد باشد و برف بیاید، و بنابراین ما حال و هوای “بد” را از بدن هایمان خارج می کنیم. بعد از این کار او حس بهتری دارد و من هم همینطور!
ترجمه شده از وبسایت: www.babycenter.com