هنگامی که به شخصی گفته می شود که وی مبتلا به سرطان است ، برای ولی سوال های نگران کنده پیش می آید . از جمله :
بخش مهمی از مقابله با سرطان ، شناخت عواطف و احساسات است . درمان هایی که با احساسات و روابط (گاهی اوقات مداخلات روانی اجتماعی نامیده می شود) ما درگیر می شود می تواند به فرد مبتلا احساس خوشبینانه تر و بهتری ببخشد . اما هیچ شواهد خوبی دال بر اینکه این مداخلات می تواند خطر ابتلا به سرطان را کاهش داده ، از بازگشت مجدد آن جلوگیری نماید و یا به فرد مبتلا در طولانی شدن عمرش کمک بخشد ، دیده نشده است . با این حال مسائلی مانند حمایت های گروهی ، درمان فردی ، تمرکز و تکنینک های تمدد اعصاب می تواند برای کم کردن استرس و مقابله با احساسات بر آمده از تشخیص سرطان اثر بخش باشد .
برای سال های متمادی این عقیده وجود داشت که افرادی با شخصیت های خاص بیشتر مستعد مبتلا شدن به سرطان بودند . طبق این تفکری که بین عوام رایج بود ، افراد عصبی ودرونگر در بالاترین خطر ابتلا به سرطان بودنند . همزمان با آن ، برخی بر این باور بودند که شخصیت فرد ، نتیجه سرطان را تحت تاثیر قرار می دهد .
بسیاری از مطالعات نشان می دهند که هیچ ارتباطی بین شخصیت یک فرد و ابتلای وی به سرطان وجود ندارد البته چندی از تحقیقات این ارتباط را تایید می کرد . متخصصان خاطر نشان کردند که بسیاری از این مطالعات هیچ پشتوانه ی صحیح علمی و تحقیقاتی نداشته اند .این بدین معناست که نتایج آنها بسیار تصادفی و یا اعمال نظرات شخصی بوده است . همچنین برخی نشریات ، مطالعاتی را منتشر میکنند که ارتباط وجود داشته و عدم وجود ارتباط را منکر می شوند . مردم نیز تمایل دارند تا همان مطالعات کمی که در رابطه با ارتباط مثبت اندیشی و درمان سرطان وجود دارد را باور کرده و بخوانند .
در سال ۲۰۱۰ بزرگترین و بهترین مطالعه ی علمی به روز منتشر شد . در این نشریه حدود ۶۰ هزار نفر و قریب به ۳۰ سال مورد بررسی قرار گرفته بودند . این مطالعه ی دقیق عواملی مانند مصرف سیگار ، الکل ودیگر موارد شناخته شده ی سرطان را در نظر گرفته بود . طبق این مطالعه ی عظیم ارتباطی بین شخصیت فردی و خطر کلی سرطان و همچنین صفات شخصیتی و نجات از سرطان وجود نداشته است .
افراد مبتلا به سرطان و خانواده های آنها ممکن است نسبت به واکنش های احساسی خود در برابر بیماری احساس گناه کنند . این افراد دائما تحت فشار ” نگه داشتن نگرش مثبت ” که غیر واقعی است ، می باشند. این احساس فشار می تواند ریشه در درون خود فرد و یا افراد دیگر و یا از هردوی آنها داشته باشد . غم و اندوه، افسردگی، احساس گناه ، ترس و اضطراب همه بخش های طبیعی ناراحتی و یادگیری مقابله با تغییرات بزرگ در زندگی هستند . تلاش در نادیده گرفتن این احساسات و درمیان نگذاشتن آن با دیگران ، فرد مبتلا به سرطان را تنها تر از قبل می کند . و همچنین می تواند حال او را از نظر احساسی بدتر نماید . برخی افراد در هنگام عدم توانایی در مثبت نگه داشتن افکار ، احساس گناه کرده و یا خود را سرزنش میکند که این عمل تنها به بار عاطفی آنها اضافه می کند .
در همین راستا ، بسیار از مردم تمایل به باورد داشتن قدرت ذهن بر کنترل بیماری های جدی دارند . این یک باور آرامش بخش است که به فرد احساس امنیت می بخشد . اگر این عقیده صحیح بود شما می توانستید با قدرت ذهن خود از رشد سرطان جلوگیری کنید . اما بخش سخت این عقیده آنجا نمودار می شود که وضع بیماری فرد رو به بهبود نگذاشته و فرد مبتلا خود را سرزنش می کند .
برای دریافت اطلاعات بیشتر در رابطه با ارتباط بین نگرش و شانس زنده ماندن ، محققان وضعیت روحی بیش از ۱۰۰۰ بیمار مبتلا به سرطان سر و گردن را مورد بررسی قرار دادند . با گذشت زمان ، رشد سرطان در کسانی که از نظر روحی در وضعیت بهتر قرار داشتند با کسانی که وضعیت روحی خوبی نداشتند ، به یک میزان بود . بر اساس آنچه درباره شروع و رشد سرطان می دانیم ، دلیلی بر باور این عقیده وجود نخواهد داشت.
تحقیق در حوزه ی درمان ، کاهش استرس و سرطان بسیار آشفته شده است . که محققان و بیماران را سردرگم نموده است . برای مثال پژوهشی در سال ۱۹۸۹ که توسط دیوید اشپیگل و همکارانش انجام شده بود به نظر می رسید که عقایدی متفاوت در زمینه امید به زنگی و مشارکت در گروه های حمایتی ارائه داده بود . اما تحقیقات دیگر که در روندی مشابه انجام شده بود نتایج یکسانی نداشت . بررسی ای در سال ۲۰۰۴ بیشتر نتایج تحقیقات بیماران سرطانی تحت روان درمانی را مورد تحلیل قرار داد . هیچ اثری از این روان درمانی در بیش از ۱۰۰۰ بیمار دیده نشده بود . در سال ۲۰۰۷ ، تخقیقا بازنگری گشتند . در برخی از بیماران علائم مثبتی دیده شد اما عوامل پزشکی تاثیر بیشتر نسبت به روان درمانی داشته بودند .
در نهایت ، اشپیگل در سال ۲۰۰۷ ، دوبار پژوهش های سال ۱۹۸۹ خود را با گروهی جدید تکرار کرد . نتایج تحقیقا وی در سال ۲۰۰۷ ، مثبت تر بود اما هنوز تفاوتی در زنده نگه داشتن فرد بیمار دیده نشد .
در چند دهه ی اخیر ، تحقیقات نشان داده است که دادن اطلاعات مفید به بیماران در گروه های حمایتی ، از میزان تنش ، اضطراب ، و خستگی ناشی از بیماری کاسته و از خطر ابتلا به افسردگی جلوگیری می نماید.
واضح است که گروه های حمایتی بر کیفیت زندگی افراد بیمار تاثیر می گذارد ، اما شواهد پزشکی نشان داده است که این گروه ها بر میزان عمر افراد مبتلا به سرطان دخالتی ندارد .
سرطان در اصل سلامت بدن شما را هدف قرار می دهد ، اما در عین حال به عواطف و احساسات نیز صدمه وارد می کند .
روان درمانی که مدعی تغییر رشد تومور است ، تنها راه درمانی نباید باشد ، چرا که برخی می اندیشند که دیگر به درمان هی پزشکی و شیمیایی احتیاجی نیست . اما روان درمانی به عنوان درمان کمکی و حمایت های روحی به بیمار و عزیزانش کمک می کند تا سرطان و درمان آن را بهتر مدیریت کنند . با اعضای تیم درمان سرطان خود صحبت کنید و درباره اینکه چگونه در روند درمان می تواند کمک رسان حال خود باشید از آنها مشورت بگیرید. گاهی اوقات صحبت کردن با اشخاصی که قبلا با سرطان دست و پنجه نرم می کردند و روزی در جایگاه شما بودند بسیار کمک کننده است .
نگرش ، احساسات و خلق و خوی شما می تواند روز به روز و گاهی حتی ساعت به ساعت ، تغییر کند . ممکن است یک روز حالتان خوب و فردای آن حالتان بسیار بد باشد. دانستن اینکه این بالا و پایین شدن احساسات طبیعی است و با گذشت زمان بیشتر افراد می توانند خود را با آن تطابق داده و به زندگی ادامه دهند ، بسیار مهم است . بعضی افراد کمک بیشتری از گروه های حمایتی و یا روان درمانی برای مقابله با این احساسات احتیاج دارند . و در آخر به دنبال قدرت و حمایت مورد نیاز برای پیدا کردن بهترین احساس و بهترین کیفیت زندگی را باشید .
ترجمه شده از وبسایت: www.cancer.org