کودکان از زمانی که به دنیا می آیند، آماده آموزش دادن آنچه نیاز دارند، به ما هستند. و وقتی شما آنچه نیاز دارند را می آموزید، تشخیص می دهید و آماده می کنید، به کودکتان درباره جهان اطرافشان آموزش می دهید. اگرچه این فرآیند دو طرفه، در طول شب اتفاق نمی افتد-به آن بیشتر به شکل یک سفر بیاندیشید تا یک مقصد – این اگر مهمترین سفر نباشد، یکی از مهم ترین سفرهایی است، که می توانید با فرزندتان بروید.
با توجه به ترکیب فزاینده شواهد علمی، کودکانی با مراقب های علاقه مند و متوجه، در یک سال اول زندگی، توانایی قوی تری برای سازماندهی استرس بوجود می آورند، روابط سالم تری شکل می دهند، در مدرسه بهتر عمل می کنند و از ارزش مندی بالاتری برخوردارند. روی هم رفته، آنها سهم عالی تری از یک زندگی متعادل و کامل دارند.
آیا این به آن معناست که یک کودک به فرزندخواندگی قبول شده، یا فردی متولد شده در خانواده ایی پر جمعیت، از ابتدا در یک وضع نامساعد است؟ خیر. آیا این به آن معناست که والدینی که کار می کنند یا از هم جدا شده اند، نمی توانند توجه لازم برای تبدیل شدن کودکشان به بزرگسالان سالم را بدهند؟ قطعا خیر!
چه یک پدر یا مادر مجرد، پدر یا مادر بزرگ، والدین اقتباسی، پدر یا مادر خوانده، والدین داده شده، رئیس شرکت یا بیکار باشید، شما می توانید یک رابطه سالم با فرزندتان شکل دهید.
آیا می خواهید فرزندتان خوشحال باشد؟ البته! اما گاهی سخت است، حد و مرزش را تشخیص دهیم. در آغوش گرفتن زیاد، کودک را قابل اعتماد می کند یا نا امن؟ آیا عشق زیاد چیزهای پست را از بین می برد؟ در بسیاری از حوزه ها، اینکه بگذاریم کودک گریه کند،تا تربیتش را خراب نکنیم، یک تدبیر معمول تلقی می شود. اما تعداد فزاینده تحقیقات در حال روشن کردن این مسئله است. همچنین، متخصصان توصیه می کنند: به آن کودک پاسخ دهید.
اگه دوست دارین بدونین رشد حرکتی، شناختی, اجتماعی و زبانی کودکتون چطور بوده، پیشنهاد ما استفاده از نرم افزار رشدیار هست.
برای فهمیدن چرایی آن، اینکه قدری راجع به آنچه تئوری تعلق خاطر نامیده می شود، کمک می کند. همه نوزادان به طور طبیعی به مراقب های اولیه شان وابسته می شوند، حتی بزرگسالانی که کمتر از آنها نگهداری می کنند. اما این طبیعت وابستگی است – اینکه استوار باشد یا غیر مستحکم – در تمام عمر تفاوت ایجاد می کند. (همچنین وقتی روانشناسان می گویند “تعلق خاطر”، از رابطه فرزندتان با شما صحبت می کنند. کلمه “پیوستگی” به احساسات شما درباره کودکتان اشاره دارد.)
کودکانی با ارتباطی سالم و مطمئن، می فهمند که والدین یا مراقب، منبعی از آرامش و پایگاه محکمی برای جستجو و بازی کردن است. این کودکان وقتی مراقبشان آنها را ترک می کند، دلشان تنگ می شود و وقتی بازمی گردند، حس رهایی دارند. آنها با زیربنای قوی تر احساسی از اطمینان، بزرگسالانِ با اعتماد به نفس، لایق و مسئولی می شوند.
حدود ۳۵ درصد کودکان وابستگی نا سالمِ نامستحکم شکل می دهند. در ذهن های نو رسشان، این امر که والدینشان به خاطر آنها می آیند واضح نیست. بعضی اوقات آنها همه تلاششان را می کنند، تا یک رابطه را حفظ کنند، گاهی برای گرفتن توجه مراقبشان و بعضی اوقات ناامید می شوند.
نتیجتا، این کودکان می توانند بیش از حد وابسته (وقتی مراقبشان می رود، می ترسند) یا به طرز نامناسبی مستقل (آنها به سختی توجه می کنند)، شوند. بقیه در حضور والدینشان هراس ناک یا بسیار شلوغ هستند. این کودکان ممکن است، نسبت به مشکلاتی مثل استرس، عصبانیت و افسردگی، آسیب پذیر باشند. آنها شاید از نظر اجتماعی مشکل داشته باشند – اغلب بدرفتاری کردن، غیر مطیعانه رفتار کردن – و در مدرسه کمبود انگیزه داشته باشند.
بیشتر دانشمندان معتقدند که آنچه میان تعلق خاطر سالم و ناسالم تفاوت ایجاد می کند، واکنش والدین است. نادیده گرفتن یا نپذیرفتن نیازهای کودک یا متناقض رفتار کردن با آنها، احتمال ایجاد یک رابطه ناپایدار را فراهم می کند. مراقبت خود محور، کنترل کننده، سوء استفاده جویانه، و خصمانه می تواند آثار مخرب طولانی مدتی داشته باشد.
اما وقتی والدین با احساس، به صورت اطمینان بخش و به طور مداوم به کودکانشان واکنش نشان می دهند، یک رابطه مستحکمِ سلامت ایجاد می کنند. علت آن؟ برای یک نوزاد، مهم است که مراقبان بفهمند آنها چه چیزی نیاز دارند. وقتی این اتفاق می افتد، آنها یاد می گیرند اعتماد کنند.
یک مفهوم کلیدی در تئوری وابستگی آن است، که وابستگی یک کودک در نهایت به سوی استقلال راهنمایی می کند. به بیان دیگر، فقط زمانی که کودکان احساس کنند می تواند برای در دسترس بودن، روی والدینشان حساب کنند – و وقتی آنها به طور مداوم، جهان را مکانی امن و سهل العبور می یابند – است که اعتماد خود برای جستجوی کامل و بازی کردن به تنهایی را بوجود می آورند.
روانشناس کودک، کوری اسکیدمور اشاره می کند، این به آن معنا نیست، که کودک باید هرچه را می خواهد بدست آورد. بلکه وقتی کودک نیاز یا علاقه ایی را بیان می کند، والدین باید یک علامت از “من حرفت را می شنوم” نشان دهند.
برای مثال، در یک دستشویی مرکز خرید، برای تعویض پوشک توقف می کنید و کوچولوی ۶ ماهه تان با صدای بلند مخالفت می کند. شما موافقت نمی کنید – شما با اذعان به پریشانی کودک، به آرامی با گفتن “می دانم آزار دهنده است. داشتن یک پوشک خیس باید خیلی وحشتناک باشد. من مطمئنم احساس خیلی بهتری خواهی داشت. و بعدا بیرون خواهیم رفت. جالب نیست؟”، شروع می کنید به عوض کردن پوشک. کلمات هیچ معنی نمی دهند، اما لحن صدایتان کودک را مطمئن می کند که متوجه اید. شما نا راحتی یا درد کودکتان را می فهمید.
این نوع توجه، به خصوص در طول سال اول اهمیت دارد، زیرا این زمانی ست، که مغز با بیشترین سرعت در حال رشد است. به خصوص، بخش احساس، قسمت راست مغز به سرعت در حال رشد است (در سال دوم از سرعتش کاسته می شود). به این خاطر که کودکان در این ماه ها لحظات خاص را به خاطر نمی سپرند، برای بازیابی احساسات به آنچه تجربه کرده اند، تکیه می کنند.
برای مثال، آنها برای سازماندهی به استرس دنیایشان، به سمت فردی مطمئن خواهند رفت، به خصوص اگر قبلا با آن فرد تبادل عاطفی داشته اند. پاسخگو بودن و از لحاظ احساسی در دسترس بودن برای فرزندتان، این ارتباط را تقویت می کند.
در واقع، ساختن یک ارتباط سالم، فرآیندی مداوم است. وقتی کودکان بزرگ می شوند و اعتماد به نفس کافی برای لمس جهان را بدست می آورند، والدین معلم آنها هستند. حتی نوجوان ها هم به مکانی امن و توجه از کسانی که از آنها نگهداری می کنند، نیاز دارند. ارتباطات احساسی، که در سال اول تشکیل شده است و در طول دوران کودکی و بلوغ مستحکم شده است، به کودکتان برای یک بزرگسالِ خوشحال و مولد بودن، کمک می کند. شما هم والدین خوشحال تری خواهید بود.
ترجمه شده از وبسایت: www.babycenter.com